شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

درب کنسرو بازکن برقی
+ *روزي که مصطفي به خواستگاريش آمد، مامان به او گفت:"شما ميدانيد اين دختر که ميخواهيد با او ازدواج کنيد چه طور دختري است؟ اين دختر، صبح ها که از خواب بلند ميشود، هنوز رفته که صورتش را بشويد و مسواک بزند،کساني تختش را مرتب کرده اند، ليوان شيرش را جلو در اتاقش آورده اند و قهوه آماده کرده اند. شما نميتوانيد برايش مستخدم بياوريد تا اينطور که هست زندگي کند." مصطفي خيلي آرام اين ها را گوش داد و گفت:"من*
*مصطفي خيلي آرام اين ها را گوش داد و گفت:"من نميتوانم برايش مستخدم بياورم اما قول مي دهم تا زنده ام، وقتي بيدار شد، تختش را مرتب کنم و ليوان شير و قهوه را روي سيني بياورم دم تخت." و تا شهيد شد اين طور بود، حتي وقت هايي که در خانه نبوديم در اهواز درجبهه، اصرار مي کرد خودش تخت را مرتب کند و ميرفت شير مي آورد. خودش قهوه نمي خورد اما ميدانست ما لبناني ها عادت داريم،درست مي کرد.*
*ميگفتم:" خب براي چي مصطفي؟" ميگفت:" من به مادرتان قول داده ام و تا زنده هستم اين کار را براي شما انجام ميدهم."*
به روايت همسر شهيد چمران
درب کنسرو بازکن برقی
آشناي قريب
رتبه 94
2 برگزیده
881 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top